حضرت عیسی ع در آیات قرآن
صلح پایدار
پنج شنبه 1 / 9 / 1397برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : ارادتمند

                     تفسير جامع، ج‏1، ص: 432

 

 إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُه 45 آل عمران

چگونگى ولادت حضرت عيسى

 

ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه فرشتگان بمريم گفتند خداوند بشارت ميدهد تو را بفرزنديكه نامش عيسى مسيح است مريم گفت چگونه مرا فرزند باشد و حال آنكه هيچ بشرى با من در تماس نبوده فرشتگان گفتند چنين باشد كه تو هستى ولى خداوند بيافريند آنچرا كه بخواهد (با مرد و بدون او برايش در خلقت مساوى باشد) و شرح اين قصه چنانست چون مريم بحد بلوغ رسيد حالت حيض باو رخ داد از مسجد اقصى خارج شد و بخانه خواهر خود رفت چند روز در آنجا توقف نمود پس از آنكه طاهر شد بكنارى رفت تا غسل كند لباس خود را از تن بيرون آورد در همان حال جبرئيل بصورت بشرى پديدار شد و در پيراهن مريم دميد وقتى او را در بر كرد همان وقت حامله شد.

در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود جبرئيل دميد در پيراهن مريم و او حامله شد يعنى در همان شب و نهاد او را در روز و تمام مدت حمل مريم نه ساعت بود خداوند هر ساعت او را بجاى ماهى قرار داد.

وقتى مريم را درد زائيدن گرفت بمكانى دور از قوم خود رفت تا حمل خود را بنهد خطاب شد باو كنار درخت خشكيده خرما برو آندرخت سبز و خرم ميگردد  

 و بار بياورد حركت بده آندرخت را رطب تازه از آن ساقط شده تناول كن چون بدرخت رسيد فورا سبز و بار آور گشت.

در تهذيب بسند خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت امام زين العابدين عليه السّلام مكان دورى كه مريم رفت كربلا بود از دمشق حركت كرد و بكربلا رسيد و عيسى را در موضع قبر امام حسين عليه السّلام بزائيد سپس در شب بازگشت بدمشق در طرف بيت اللحم.

وقتى كه مريم عيسى را بنهاد نگاهى باو نمود و در انديشه فرو رفت كه بقوم خود چه بگويد و عذر چه بياورد و پيش خود گفت اين حديث از من كه قبول كند از نهايت افسردگى و دل تنگى گفت ايكاش مرده بودم و مردم مرا فراموش ميكردند ناگاه صدائى شنيد ايمريم محزون نباش خداوند زير پايت نهر آبى جارى ساخته از آن بياشام و از رطب اين درخت تناول كن و ديده به عيسى روشن بدار و هرگاه از آدميان كسى را مشاهده نمودى بگو باو من روزه براى خداوند نذر دارم و با آدميان امروز سخن نگويم.

در كافى بسند خود از جراح مداينى روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السّلام در زمان سابق روزه فقط منحصر بامساك نمودن از خوردن و آشاميدن نبود و يكقسم از روزه آنها روزه سكوت بود (در اسلام روزه سكوت حرام است) و روزه مريم نيز روزه سكوت بود و تكلم ننمود با كسى بموجب امر پروردگار تا داخل محراب گرديد زكريا و بنى اسرائيل بسوى محراب مريم رفتند و زبان بطعن و ملامت گشودند و گفتند اى مريم خواهر هارون پدرت شخص فاسقى نبود و مادرت نيز بدكاره نبود كه تو اين كار را انجام دادى؟! فرمود حضرت صادق عليه السّلام هارون مردى بود فاسق و زناكار و مشهور  ببدى در آنزمان مريم را تشبيه كردند باو مريم اشاره نمود بعيسى كه از او قصه را جويا شويد گفتند چگونه ما با كودكى كه در گهواره است سخن بگوئيم زكريا بكنار گهواره عيسى رفت باو گفت ايطفل اگر دستورى از جانب خدا دارى كه سخن بگوئى تكلم كن تا بدانيم تو كيستى؟ عيسى بزبان آمد فرمود من بنده خدا (اول اقرار ببندگى نمود تا نصارى نگويند عيسى پسر خداست با اينحالت اعتنائى بگفتار عيسى ننمودند و او را پسر خدا خواندند) و پيغمبر او ميباشم، كتاب انجيل بمن عطا فرمود و مبارك گردانيد مرا در هر كجا كه باشم (يعنى با بركت) و بنماز و زكوة مرا سفارش نموده تا پايان عمرم و بمادرم نيكوئى كنم و خوشنودى او را بجويم و قرار نداد مرا متكبر و ستمكار بر من باد رحمت خداوند در آنروزيكه متولد شدم و روز كه بميرم و روز كه محشور شوم براى حساب ولادت آنحضرت در سال پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج بعد از هبوط آدم واقع شد شد و از غلبه اسكندر بر بابل شصت و پنج سال و از سلطنت اشكانيان پنجاه و يك سال ميگذشت در كافى بسند خود از يزيد كناسى روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت باقر عليه السّلام عيسى بن مريم هنگاميكه در گهواره سخن گفت آيا حجت خدا بر مردمان زمان خود بود يا نه؟ فرمود حجت بود ولى هنوز پيغمبر مرسل نبود آيا نمى‏بينى ميفرمايد قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا عرض كردم پس در آنوقت حجت بر زكريا هم بود فرمود عيسى پس از آنكه سخن گفت ساكت بود تا دو سال و زكريا در آنوقت حجت خدا بود بر مردم سپس وفات نمود و يحيى حجت خدا گرديد و وارث زكريا آيا نميشنوى قول خداوند را كه ميفرمايد يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا و عيسى وقتى بهفت سال رسيد پيغمبر مرسل شد و حجت خدا بر يحيى و تمام مردم و از زمانى كه آدم را خلق فرمود و بزمين فرود آمد هيچوقت زمين خالى از حجت نبوده عرض كردم آيا امير المؤمنين عليه السّلام در زمان حياة پيغمبر اكرم حجت بر اين امة بود؟ فرمود بلى حجة صامت بود، از آنروزيكه نصب فرمود آنحضرت را و امر كرد مردم را اطاعت او كنند گفتم پس اطاعت امير المؤمنين عليه السّلام در حال حياة و ممات رسول اكرم بر تمام مردم واجب بود؟ فرمود بلى اما در زمان حضور پيغمبر اكرم آنحضرت حجت صامت                         بود و بعد از وفات آنحضرت حجت ناطق شد و خدا مبعوث فرمود عيسى را بسوى بنى اسرائيل با معجزات و آيات بسيار و خود آنحضرت فرمود ايطايفه بنى اسرائيل مرا خدا بسوى شما فرستاده با معجزات آشكار تا كوران را بينا و بيماران را شفا دهم و پرنده از گل درست كنم و در آن بدمم باذن خداوند زنده گردد و پرواز نمايد هر چه آنها را دعوت براه حق نمود اثر نبخشيد و گفتند اينها كه ما مشاهده ميكنيم جز سحرى بيش نيست اگر راست مى‏گوئى بما علامتى نشان بده تا ثابت شود بر ما صدق گفتارت؟ فرمود اگر من بشما خبر دهم در خانه‏هاى خود چه ذخيره كرده و ميخوريد باز هم ترديدى داريد؟

گفتند خير آنگاه بيكايك آنها كه حضور داشتند فرمود چه خورده و چه آشاميده و چه مقدار ذخيره داريد بعضى ايمان آورده و قبول نمودند و بعضى ديگر در عناد و لجاج خود باقى مانده و كافر شدند.

در كافى بسند خود از بعض اصحاب حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه از آن حضرت سؤال نمودند عيسى بن مريم آيا زنده نمود كسى را كه پس از زنده شدن باقى مانده و ازدواج كرده و فرزند برايش متولد شده باشد؟ فرمود بلى براى عيسى دوستى بوده مدتى از او غايب شد سپس گذارش بمنزل آن دوست افتاد مادر آن از آنحضرت استقبال نمود عيسى از فرزندش پرسش كرد عرضه داشت وفات كرده فرمود ميخواهى او را ببينى؟ گفت بلى فرمود صبح مرا كنار قبر او ببر تا دعا كنم زنده شود عيسى را بكنار قبر برد آنحضرت دعا نمود قبر شكافته شد و جوان بيرون آمد وقتى چشمش بمادر افتاد گريه و زارى نمود عيسى بحالت آنفرزند و مادر رقت كرد و از خداوند درخواست نمود تا او را باقى بدارد خداوند دعايش را مقرون باجابت فرمود و بيست سال عمر باو عطا نمود آنجوان ازدواج كرد و فرزندانى براى او متولد شد و نيز فرمود آنحضرت اصحاب حضرت عيسى درخواست كردند كه مرده‏اى زنده كند تا آنان مشاهده كنند آنحضرت را كنار قبر سام بن نوح بردند دعا كرد قبر شكافته و سام بيرون آمد عيسى باو فرمود آيا ميخواهى زنده بمانى؟ عرض كرد اى پيغمبر خدا من از سختى جان دادن ميترسم و هنوز مشقت او از يادم نرفته فرمود چرا موهايت سفيد شده؟ عرض كرد از ترس اينكه خيال نمودم قيامت بپا شده فرمود پس برگرد بآرامگاه خود برگشت و قبر بهم آمد

 و چون بنى اسرائيل و پادشاه آنها هيرودس (همان هردوش ميباشد كه قاتل حضرت يحيى بود) مشاهده كردند در اثر معجزات آنحضرت مردم همه روزه بعيسى ايمان ميآورند در صدد قتل آنحضرت بر آمدند ناچار با مادرش از شهر بيت المقدس بيرون آمده و بطرف مصر روانه شدند مدتى در آنجا توقف نمودند تا پادشاه تلف شد از آنجا حركت كرده و بطرف بيت المقدس رهسپار شدند در بين راه شنيدند كه اغريبس فرزند پادشاه بجاى پدر جلوس كرده و مانند پدرش قصد جان او را دارد از ورود به بيت المقدس منصرف شده و در قريه ناصريه نزول نمودند بر منزل شخصى از اهالى آنجا روزى مريم مشاهده كرد صاحب خانه وارد منزل شد و با عيال خود سرى گفت فورا آن زن افسرده و دلتنگ شد مريم فرمود چرا محزونى و شوهرت با تو چه گفت كه پريشان احوال گشتى؟ عرض كرد آفت و بلائى است كه نتوان بزبان آورد مريم فرمود بمن بگو شايد بتوانم علاجى بنمايم؟ گفت چگونه توانى علاج نمود؟ فرمود فرزندم مستجاب الدعوه ميباشد دعا ميكند خداوند كفايت كند، عرض كرد در ولايت ما پادشاهى است هر چند گاهى مؤنه خود و لشگرش را بكسى تحميل كند و بخانه او فرود آيد و او را بيچاره كند اكنون فرستاده كه بدينجا فرود آيم و ما بضاعتى نداريم مريم وقتى عيسى بمنزل آمد واقعه را باو عرض كرد، فرمود من دعا ميكنم ولى فتنه و فسادى پديدار شود، مريم گفت اين مرد حقى بر ما دارد، فرمود عيسى بآن مرد چندانكه توانى آب بياور و اين ديگها را پر كن تا من دعا كنم خداى تعالى آبها را بانواع مطبوخات مبدل بگرداند آن مرد آب آورد و عيسى دعا كرد خداوند اجابت فرمود و آبها را به بهترين غذاها مبدل كرد پادشاه با لشكر خود وارد شدند و از آن طعامها تناول نمودند و هرگز از آن لذيذتر غذائى نخورده بودند پادشاه بآنمرد گفت اين طعامها را از كجا مهيا نمودى گفت داشتم پادشاه گفت دروغ ميگوئى هر چه آنمرد عذر آورد قبول نشد عاقبت حقيقت را بيان كرد و گفت بانوى مجللى وارد خانه ما شده فرزندى دارد دعا نمود خداى تعالى آبها را باين طعامها مبدل ساخت پادشاه پسرى داشت كه مورد علاقه و وليعهد خود قرار داده مدتى بود كه دار دنيا را وداع كرده و پادشاه از مرگ فرزند بسيار افسرده شده بود، با خود گفت كسيكه دعاى او در تبديل كردن آب بطعام مستجاب گردد قطعا  در زنده كردن مردگان هم مستجاب شود فرستاد عيسى را آوردند درخواست نمود كه دعا كند، فرزندش را خدا زنده گرداند، فرمود من دعا ميكنم ولى فتنه و فساد بوجود آيد، پادشاه گفت باكى ندارم عيسى فرمود بشرط آنكه من كه دعا كردم با مادرم از اينجا بروم و كسى ممانعت از رفتن ما نكند قبول كرد حضرت عيسى دعا نمود خداوند فرزندش را زنده‏

گردانيد عيسى و مريم از آنجا حركت نمودند اهالى آن شهر وقتى مشاهده كردند كه فرزند شاه زنده شده خروج كردند بر پادشاه و مشغول كارزار شدند و ميگفتند ما اميدوار بوديم كه بعد از اين پادشاه از جور و ستم خلاص ميشويم چون او را عقبى نبود اكنون كه جانشين برايش پيدا شده نميگذاريم كه بر ما سلطنت كند و جور و ستم نمايد و چون عيسى از آنجا بيرون رفت بكنار دريا رسيد ديد جماعتى مشغول صيد ماهى هستند فرمود صيد نمودن چه كار كوچكى است بيائيد تا صيد بهشت و رضاى خدا كنيم، گفتند چگونه باشد؟ فرمود من پيغمبر خدا هستم و آنها را دعوت كرد و معجزه آورد آنان ايمان آوردند و ملازم آنحضرت شدند هر وقت گرسنه ميشدند ميگفتند اى پيغمبر خدا گرسنه هستيم آنحضرت از زمين نان بيرون ميآورد و بآنها ميداد و هر زمان تشنه ميگرديدند آب از زمين براى آنان بيرون مى‏آورد مى‏آشاميدند و سيراب ميگشتند روزى بآنحضرت عرض كردند در جهان كسى بهتر از ما هست هر وقت تشنه و گرسنه شويم ما را طعام و آب دهى و در خدمتت باشيم و عجايبات مشاهده ميكنيم فرمود بهتر از شما آنها باشند كه از دست رنج خود خورند چون اين سخن شنيدند در صدد شغلى بر آمدند و اختيار نمودند قصارى را (لباس شوئى) جامه مردان مى‏شستند و اجرتى ميگرفتند و بهمان مقدار قناعت مينمودند از اينجهة ناميده شدند بحواريون حضرت عيسى هر چه دعوت كرد بنى اسرائيل را ايمان نياوردند فرمود كيست كه يارى كند دين خدا را؟ حواريون گفتند ما ياران خدائيم و باو ايمان آورديم و پيغمبرش را يارى مينمائيم ايعيسى گواه بر ما باش كه تسليم امر خدا هستيم پروردگارا بآنچه از كتاب آسمانى فرستادى ايمان داريم و از او پيروى كنيم و اطاعت پيغمبر تو عيسى را بنمائيم نام ما را در دفتر گواهان ثبت فرما.

در كافى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود عصر شبى كه عيسى را   خداوند بآسمان بالا برد و از دار دنيا بملكوت بالا صعود كرد اصحاب خود را احضار نمود كه دور او جمع شوند عصر همانشب دوازده نفر حواريّون و اصحاب آنحضرت در خانه او حضور يافتند و حضرت عيسى از چشمه آبى كه در زاويه خانه بود غسل كرده و خارج شد بدن خود را خشك كرد و بحواريّون فرمود از جانب خدا بمن وحى رسيده كه همين ساعت مرا بطرف آسمان بالا ببرد و از شر يهوديان نجات بخشد هر يك از شما كه بشكل من در آئيد از طرف يهود مصلوب و كشته شده و در پيشگاه پروردگار بدرجه و مرتبه خواهد رسيد يكى از دوازده نفر كه جوانى بود گفت اى پيغمبر خدا من حاضرم كه در راه تو قربانى شوم عيسى باو فرمود آرى تو هستى سپس بآنها گفت يكى از شما پيش از آنكه امشب صبح شود كافر شده و از دين من خارج خواهد شد يكى از آنها گفت آيا آن يكنفر من هستم؟ عيسى فرمود اگر در نفس خود حس ميكنى كه تو هستى پس قطعا تو خواهى بود و آنمرد دوازده مرتبه اين موضوع را تكرار نمود آنگاه عيسى بانها فرمود بزودى شما سه دسته ميشويد دو فرقه شما براه باطل رفته و بخدا دروغ مى‏بنديد و جايگاه آن دو فرقه آتش دوزخ باشد و يك فرقه از شمعون صفا وصى من پيروى نموده و راستگو هستند و جايگاهشان بهشت باشد پس از آن خداوند عيسى را از زاويه خانه بسوى آسمان بالا برد و آنها همه نگاه مينمودند فرمود حضرت باقر عليه السّلام همانشب يهوديها براى گرفتن حضرت عيسى آمده وارد آن خانه شدند جوانى را كه بشكل و شمائل عيسى در آمده بود گرفته و بدار كشيده و بقتل رسانيدند و آنشخص كه عيسى باو گفت بمن كافر ميشوى كافر شد و دوازده مرتبه از عيسى بيزارى جست و حال آنكه هنوز صبح نشده بود و ما انشاء اللّه بعضى از حالات ديگر عيسى را با شطرى از دستورات و اندرزهائيكه بحواريون داد در سوره مريم بيان خواهيم نمود و اينجا بهمين مقدار اكتفا نمائيم.

عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فرمود از زمان داود تا عيسى بن مريم چهار صد سال فاصله بود و شريعت حضرت عيسى بر اساس توحيد و اخلاص بخدا و آنچه را كه نوح و ابراهيم و موسى سفارش كرده بودند قرار داشت و بر آنحضرت انجيل نازل گرديد و عهد و ميثاقى كه خداوند   از پيغمبران گرفته بود از عيسى نيز گرفت و در انجيل دستور نماز و امر بمعروف و نهى از منكر و حلال و حرام و موعظه و نصيحت و حكايات و قصص و امثال بود لكن در انجيل حكم قصاص و حدود وارث نبود و بعضى از احكام كه در تورات سخت و طاقت فرسا بود در انجيل تخفيف داده شده چنانچه ميفرمايد وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ و عيسى به پيروان خود امر نموده بود كه ايمان بياورند بشريعت حضرت موسى و تورية و انجيل هر دو و بعضى از محرمات را كه حلال نمود مانند صيد ماهى در روز شنبه كه بر بنى اسرائيل حرام بود و پيه و گوشت پرندگان ابن بابويه از على بن حسن بن فضال روايت كرده در آيه قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ كه گفت حضور حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم چرا اصحاب عيسى را حواريون ناميدند؟ فرمود مردم آنها را حواريون ميخواندند براى آنكه قصار بودند يعنى بوسيله شستشو لباس را از چرك و كثافت پاك ميكردند و آن از حوار بمعنى قصار مشتق شده و اما ما بآنها حواريون ميگوئيم زيرا آنان بر اثر تزكيه نفس از پليديها پاك شده و خالص شده و ديگران را هم از كثافات و پليديهاى گناه بسبب پند و موعظه خلاص ميكردند

و نيز از آنحضرت روايت ميكند در آيه إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ تا آخر آيه فرمود امر هيچ پيغمبرى بر مردم مشتبه نشد مگر موضوع حضرت عيسى زيرا خداوند او را زنده از زمين بطرف آسمان بلند فرموده و ميان زمين و آسمان او را قبض روح كرد و سپس در آسمان روحش را رد نمود چنانچه در آيه ميفرمايد إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ   61



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 26125
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت